خاطره زایمان طبیعی در ده دقیقه
خاطره زایمان طبیعی در ده دقیقه
نوشته :
1398/2/28

... سرم درد که زدن 10 دقیقه بعد احساس دستشویی میکردم. ماما رو صدا زدم معاینه که کرد گفت سر بچه اومده بیرون. سریع دکتر اومد پسرم و دنیا آورد. انداخت رو شکمم و شیرمو خورد. کل زایمان طبیعی من 10 دقیقه طول نکشید...

من با اولین اقدام به بارداری، باردار شدم. عجله داشتم ببینم باردارم یا نه چند بار بی بی چک میزدم مثبت بود رفتم آزمایش، زودتر رفته بودم گفت منفیه.😱

چند روز بعد بازم منتظر موندم دوباره رفتم آزمایش گفت مثبته. دیگه کم کم ویار شروع شده بود. هرچی میخوردم دو دقیقه بعد میریختم بیرون. تا اینکه ماه 4 تموم شد دیگ خبری از ویار بارداری نبود.🤔

اینم بگم من دانشجو بودم بخاطر درخواست همسرم قبول کردم باردار بشم. همه میگفتن مرخصی بگیر گفتم نه. تا آخر ترم رفتم دانشگاه. پیاده روی هم میرفتم سعی میکردم پیاده برم تا با تاکسی. خلاصه تا هفته 38 خبری نبود. ✋🏻

رفتم معاینه لگن دکترم گفت لگنت عالیه حتما طبیعی زایمان کن من خیلی دلشوره داشتم نمیدونستم چیکار کنم. هفته 40 بود بازم هیچ خبری نشد تا اینکه غروب داشتم شام میپختم دیدم دردام شروع شده. بامامانم اینا 1 ساعت فاصله داشتیم. زنگ زدم به مامانم گفتم دردام شروع شده همسرمم سرکار بود بهش زنگ زدم اومد. سعی کردم شامم بپزم. 🙈

راه میرفتم دردم کمتر میشد همسرم و مادر و پدرم اومدن. آماده شدیم رفتیم بیمارستان. دکترای بیمارستان معاینه کردن گفتن خانم دوسانت بازه زوده برو خونه. بعد گفتن بذار از جنین نوار قلب بگیریم.😮

دردام بیشتر شد از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد. بازم میگفتن زوده برو فردا بیا. با اصرار همسرم بستری کردن. سرم درد که زدن 10 دقیقه بعد احساس دستشویی میکردم. ماما رو صدا زدم معاینه که کرد گفت سر بچه اومده بیرون. سریع دکتر اومد پسرم و دنیا آورد. انداخت رو شکمم و شیرمو خورد. کل زایمان طبیعی من 10 دقیقه طول نکشید. مادر شدن رو برای همه زنان ایران زمین آرزو میکنم. ❤️😌

نوشته :
به اشتراک گذاری مطلب :